تحریض کردن: و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41). و اولیای دولت رابر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. (ایضاً ص 418)
تحریض کردن: و همه را به تشریفات گرانمایه و مزید اقطاعات موعود گردانید و بر قمع و قهر آن مخاذیل تحریص و تحریض داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41). و اولیای دولت رابر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. (ایضاً ص 418)
گرم کردن. تشویق کردن. راغب کردن کسی را برای کاری: یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 226). رجوع به تحریض و تحریض دادن شود
گرم کردن. تشویق کردن. راغب کردن کسی را برای کاری: یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 226). رجوع به تحریض و تحریض دادن شود